120

اصلا یه مدت یادم رفته بود چنین جایی هم هست

دیگه دست و دلم به نوشتن نمیره

حرف زیاده

ولی حتی مرورشون هم نمیکنم

وهمچنان این قصه ادامه دارد..

120...

و اغاز خرداد و شروع امتحانات و مثل همیشه نخوندن

باتمام وجود دلم میخوادترم تابستون ده واحد بشه و من هفت ترمه 

تموم کنم

خستم از دانشگاه رفتن و بچه های دانشگاه و جو دانشگاه..

انگار مهدکودک !

120...

هممون توی زندگیمون حداقل یک شب رو داریم که هرچندتا شب بگذره ازش ، فراموشش نمیکنیم..

مثل من که اون گل قرمزی که سرچهارراه واسم خرید و حرفای خوبش و کافی شاپ اریا و کافه ملانژ بااونو نمیتونم فراموش کنم. ..

تموم شش ماه یک طرف 

اون شب فراموش نشدنی هم یک طرف :))

120...

برای تعطیلات اومدیم بندر

شده توفیق اجباری

هنوز کسیو ندیدم ، نه دوست داشتم نه خبردادم

خاله میخواد برا دخترش تولدبگیره منتظراونیم

وگرنه من اینجا بمون نبودم

خیییلی هواگرمه

منتظرم برم شیراز یه شروع جدیدوشروع کنم

خوندن واسه ارشد

امیدوارم که تااخرش همینجور باانگیزه باشم

بااینکه درس خوندن سخته ، خییلی سخت

120...

هنوزنتونستم به طور جدی شروع کنم

درگیرمهمون داری بودیم تاالان

وهنوزم سارا ، دوستم اینجاست

انقد بهم خوش نمیگذره که حد نداره

کاش بره..

 

120...

سرم به شدت دردمیکنه

روزها هم اروم و خوب میگذرن

تو فکر رفتنم 

برای ارشد برم المان

نمیدونم تهش میخوادچی بشه

فعلا که همه چی خوبه

اما

به نسبت اون یکسال و نیم نه

اون موقع ازهمه چیز و همه کس بی خبربودم و بی دغدغه

120...

این دقیقا همون چیزی بود که همیشه میخواستم

یه رابطه کاملا دوطرفه..

دوسم داره

دوسش دارم..

بی اندازه خوشحالم..

120...

نمیدونم اوردن اسم عشق اولش تو مستی ، توی مکالممون جز رابطه دوطرفه حساب میشه یا نه!

اصلا هیچی نمیدونم

خیلی خنثی هستم

تموم حس های خوب و بد 

120...

خیلی جالبه که از اولین نوشته های این وبلاگ که با دلشکستگی همراه بود

هیچی یادم نمیاد

بااینکه اون دوران سخت ترین ، بدترین ، روزا رو داشتم میگذروندم

ولی الان چی؟

حتی به زور یادم میاد نوشته هام درباره ی چی بودن

الان هم همینه

بااینکه اوضاع قاطی پاطیه

بااینکه ظاهرا همه چی داره خوب پیش میره

ولی امیدی به اینده ندارم !!

تو فکر رفتنم

موندن چه فایده ای داره اخه!؟

سولمیت؟ نمیدونم :|

120...